کینگ مووی

بایارد راستین، فعال برجسته حقوق مدنی و از پیشگامان جنبش حقوق همجنسگرایان، فردی بود که در سازماندهی راهپیمایی بزرگ ۱۹۶۳ در واشنگتن نقشی کلیدی ایفا کرد. این راهپیمایی، که در تاریخ به عنوان یکی از بزرگ‌ترین تظاهرات در حمایت از حقوق مدنی شناخته می‌شود، فضایی را برای سخنرانی تاریخی «رویای دارم» مارتین لوتر کینگ فراهم کرد. علی‌رغم نقش چشمگیر او، راستین به دلیل گرایش جنسی‌اش با موانع و تبعیض‌های زیادی مواجه شد؛ اما با وجود این، تأثیر او بر جنبش‌های حقوق مدنی و آزادی‌خواهی بسیار عمیق و ماندگار بوده است.

داستان درباره یک تفنگدار نیروی دریایی است که پس از بازگشت به خانه متوجه می‌شود خواهر ۱۳ ساله‌اش توسط یک باند قاچاقچی انسان ربوده شده است. او که مصمم به نجات خواهرش است، وارد نبردی خطرناک و بی‌رحمانه با این گروه می‌شود و از مهارت‌ها و تجربیات نظامی‌اش برای تعقیب و مبارزه با آن‌ها بهره می‌برد.

الیزابت "لی" میلر، مدل مد سابق، پس از ایجاد پیوند عاشقانه با دلال هنری رولاند پنروز، فرانسه را ترک کرده و به لندن می‌رود. رابطه پرشور آن‌ها همزمان با آغاز جنگ در اروپا شکل می‌گیرد. الیزابت تصمیم می‌گیرد حرفه مدلینگ را کنار بگذارد و به عنوان عکاس جنگی فعالیت کند، مستنداتی از جنگ جهانی دوم را به ثبت برساند و در خط مقدم نبردها حضور پیدا کند، به ویژه زمانی که لندن در میانه حملات شدید قرار می‌گیرد.

ژولیت و کارمن، دو خواهر جسور، به طور تصادفی گذرگاهی مخفی به جهان کتاب مورد علاقه‌شان، "پادشاهی بادها"، کشف می‌کنند. اما پس از ورود به این دنیای مرموز، آن‌ها به گربه تبدیل شده و از یکدیگر جدا می‌شوند. حالا، ژولیت و کارمن باید با تمام شجاعت و مهارت‌های خود تلاش کنند تا دوباره همدیگر را پیدا کرده و راه بازگشت به دنیای واقعی را بیابند، اما این مأموریت با چالش‌ها و خطرات غیرمنتظره‌ای همراه است.

سیلویا، یک مددکار اجتماعی با زندگی ساده و منظم، پس از سال‌ها با سائول، همکلاسی قدیمی‌اش از دبیرستان، در خانه‌اش ملاقات می‌کند. این دیدار غافلگیرکننده، هر دوی آن‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد و با باز کردن دری به گذشته، احساسات و خاطرات فراموش‌شده‌ای را دوباره زنده می‌کند.

امی و مایک، در حین تماشای یک فیلم منحصر به فرد، به‌طور ناخواسته نفرینی چند صد ساله را آزاد می‌کنند. اکنون آن‌ها باید یک فیلمساز بدنام را پیدا کنند و در شهر زامبی‌های گرسنه به مبارزه بپردازند تا جهان را نجات دهند. این دو باید با چالش‌های خطرناک و هیجان‌انگیز روبرو شوند تا از عواقب این نفرین جلوگیری کنند و سرنوشت خود و دیگران را نجات دهند.

این فیلم داستان پس از درگذشت کونجی رامن، یک استاد باله مشهور را دنبال می‌کند. شاگردان وفادار او تصمیم می‌گیرند در جشنواره سالانه، باله‌ای به افتخار استادشان اجرا کنند. اما سوماش، پسر کونجی رامن، با این تصمیم مخالف است و نمی‌خواهد میراث پدرش در این قالب ادامه پیدا کند. با وجود مخالفت‌های او، بهاوان و تیمش تمرین‌ها را پیش می‌برند و در همان زمان سوماش هم تمام تلاش خود را می‌کند تا جلوی اجرای باله را بگیرد، که تنش‌های دراماتیک بین سنت، میراث خانوادگی و اشتیاق هنری را به نمایش می‌گذارد.

داستان فیلم در مورد راننده ای است که از طرف رئیس جنایتکار بی‌رحمش، ماموریت پیدا می‌کند تا یکی از اعضای گروه را بدون اینکه خودش اطلاع داشته باشد به مقصدی برساند که قرار است در آنجا کشته شود. حال این راننده در مسیر طولانی رسیدن به مقصد با وجدان خود دست و پنجه نرم می‌کند و…

این فیلم داستانی احساسی و تأثیرگذار درباره سه خواهر را روایت می‌کند که با بازیگری کری کون، الیزابت اولسن، و ناتاشا لیون به تصویر کشیده شده‌اند. پس از اینکه وضعیت سلامتی پدرشان به شدت وخیم می‌شود، این خواهران که هر کدام زندگی‌های متفاوتی را دنبال می‌کردند، مجبور می‌شوند به یکدیگر نزدیک شوند و با مشکلات گذشته و پیچیدگی‌های روابط خانوادگی‌شان روبرو شوند. در این مسیر، پیوندهای قدیمی بازبینی شده و چالش‌های جدیدی میان آنها پدیدار می‌شود. فیلم با بررسی پویایی‌های پیچیده خانواده و تأثیرات عمیق آن، داستانی پرتنش و احساسی را به نمایش می‌گذارد.

مهاجمان نقابدار به طور ناگهانی وارد یک غذاخوری کوچک کنار جاده می‌شوند، جایی که یک پیشخدمت جوان به تنهایی در شیفت شب مشغول به کار است. او که خود را درون رستوران محبوس و بی‌پناه می‌یابد، باید برای نجات جانش و فرار از این وضعیت مرگبار تلاش کند. پیشخدمت جوان با استفاده از هوش و شهامت خود، در مواجهه با این مهاجمان خطرناک دست به اقداماتی می‌زند که به زودی این بازی مرگ و زندگی را به مرحله‌ای غیرقابل‌پیش‌بینی و پرتنش می‌کشاند.

در فیلم «مرد سگی»، لاندری جونز نقش داگلاس را بازی می‌کند، مردی که در کودکی قربانی بدرفتاری‌های پدرش بوده است. پدرش او را جلوی سگ‌ها می‌اندازد، اما به‌جای حمله به داگلاس، سگ‌ها از او محافظت می‌کنند. این تجربه تأثیر عمیقی بر داگلاس می‌گذارد و او در بزرگسالی برای التیام زخم‌های دوران کودکی و یافتن آرامش، مسیری متفاوت را انتخاب می‌کند. فیلم به بررسی پیچیدگی‌های روانی شخصیت داگلاس و رابطه‌اش با حیوانات و گذشته‌اش می‌پردازد.

در آستانه انتخابات شهرداری در یک شهر کوچک، وقوع چندین قتل مرموز توسط یک قاتل نقابدار، شهر را در وحشت فرو می‌برد. با افزایش ترس و اضطراب در میان مردم، گروهی از ساکنان شهر تصمیم می‌گیرند خودشان وارد عمل شوند و حقیقت پشت این قتل‌ها را کشف کنند. آنها با بررسی سرنخ‌ها و مواجهه با خطرات پیش رو، تلاش می‌کنند تا قاتل را قبل از وقوع جنایت‌های بیشتر شناسایی و متوقف کنند.