هنگامی که دختر رویاهای مردی به نام ناتان کین (با بازی جک کواید) ربوده میشود، او که به بیماری عدم حساسیت مادرزادی به درد (CIPA) مبتلا است، از این وضعیت نادر خود به عنوان یک مزیت غیرمنتظره در مبارزه برای نجات دوست دخترش استفاده میکند و…
"ولادیسلاف شیلمان" پیانیست با استعدادی است که در یک خانواده ی یهودی ثروتمند لهستانی به دنیا آمده است. پس از اشغال لهستان توسط نازی ها، "ولادیسلاف" را به اردوگاه کار اجباری می فرستند. اما او فرار می کند و طی چند سال بعد، در حالی که تلاش دارد به دست نیروهای اشغال گر اسیر نشود، از خ ...
دختری به نام «چیهیرو» به همراه پدر و مادرش، در حال جابجایی به خانهی جدیدشان هستند. آنها راه خود را گم میکنند و وارد شهرکی متروکه میشوند که پر از غذاهای متنوع است. «چهیرو» پس از گشت زدن در شهر پیش پدر و مادر خود برمیگردد تا از آنجا بیرون بروند ولی میبیند که آنها به خوک تبدیل شدهاند و تصمیم میگیرد راهی برای نجات والدین خود پیدا کند.
«مارتی مکفلای» 17 ساله با دانشمندی به نام «اِمت براون» آشنا میشود, که در حال ساخت ماشین زمان است ؛ و قصد دارد آن را مورد آزمایش قرار دهد. این دو در لحظهی امتحان ماشین زمان، مورد حملهی تروریستی قرار میگیرند و «مارتی» که سعی میکند از دست آنها فرار کند، به 30 سال قبل بازمیگردد.
دو روبات با ظاهری انسانی از زمان آینده می آیند، یکی (شوارتسنگر) برای مراقبت از پسر بچه ای به نام «جان کانر» (فورلانگ) ـ که در آینده رهبری مبارزه ی انسان علیه کامپیوتر را به عهده خواهد گرفت ـ و دیگری «نابودگر تی هزار» (پاتریک) که بسیار پیشرفته تر است و می تواند به هر شکلی دربیاید.
در سالهایی خیلی دور در کهکشانی خیلی دور آزادی خواهان در حال مبارزه با امپراطوری دیکتاتوری فضایی هستند. در همین فاصله «پرنسس لیا» ( فیشر ) اسیر معاون امپراطور میشود که «دارت ویدر» نام دارد. لیا مخفیانه ۲ روبات را همراه با پیامی به سیاره ی تاتوین می فرستد و این ۲ روبات به دست پسری به اسم «لوک» ( همیل ) می افتند .
«اجکوم» (هنکس) سر نگهبان بخش محکومان مرگ یک زندان ایالتی است. یکی از زندانیان، سیاه پوست تنومند و قوی هیکلی به نام «جان کافی» (دانکن) است که به اتهام قتل دو دختر بچه، به اعدام محکوم شده، در حالی که نیروی خارق العاده ی شفابخشی دارد.
«گوییدو» ی یهودی (بنینی) شیفته ی یک معلم مدرسه به نام «دورا» (براسکی) می شود و با استفاده از طنز و شوخی سرانجام به هدفش می رسد و با او ازدواج می کند. اما چند سال بعد، او از همین حس طنز و شوخی خود باید بهره ببرد تا پسرش را در اردوگاه کار اجباری حفظ کند...
در حالی که قحطی و گرسنگی به کره ی زمین چیره شده، گروهی از ستاره شناسان تصمیم میگیرند تا با استفاده از یک کرمچاله ی فضایی که به تازگی کشف شده، محدودیت های سفر انسان به دور ترین نقاط فضا را از بین ببرند.
فیلم در محله ی فقیر نشین «شهر خدا» در حومه ریو دو ژانیرو پیش میرود. محله ای که هیچ قانونی در آن حکمفرما نیست و مافیا شهر را در دست دارد. شهر پر است از خشونت و مواد مخدر. داستان فیلم پیرامون زندگی دو کودک است که در این شهر بزرگ میشوند و هر یک مسیری کاملا جدا را در پیش میگیرند: یکی عکاس می شود و دیگری دلال مواد مخدر.
در جریان جنگ جهانی دوم، گروهی از سربازان امریکایی به پشت خطوط دشمن نفوذ می کنند تا یک سرباز چترباز بنام رایان، که تمام برادرانش در جنگ کشته شدهاند، را نجات دهند.
«کلاریس» که دوران کارآموزی خود را در دانشکده افسری طی میکند، مأمور میشود تا برای پیدا کردن سر نخی از «بوفالو بیل»، پیش دکتری به نام «هانیبال لکتر» برود. دکتر «لکتر» بسیار باهوش بوده و از کوچکترین فرصت برای تسلط بر مخاطب خود استفاده میکند. او برای کمک، روش خاص خود را دارد و «کلاریس» برای بهدست آوردن اطلاعات، باید جواب معماهای او را پیدا کند.
مردم فقیر یک دهکده که مدام توسط راهزن ها مورد هجوم قرار می گیرند، از یک سامورایی درخواست کمک می کنند. او ۶ سامورایی دیگر را جمع می کند و آن ها به مردم دهکده می آموزند که چطور از خودشان دفاع کنند.