در سال 1971 در برزیل، زندگی زنی به نام یونیس پایوا و پنج فرزندش پس از ناپدید شدن همسرش، روبنس پایوا، نماینده سابق حزب کارگر برزیل، ناگهان تغییر میکند...
این فیلم در دههٔ 1950 در هالیوود اتفاق میافتد. داستان روی نورما دزموند تمرکز دارد؛ هنرپیشهای بازمانده از دوران سینمای صامت، که اینک با اختلالات روانی رو به رو است. وی در ویلایی رو به ویرانی، همراه با با مردی که قبلاً شوهرش بوده و حال خدمتکار اوست، در سانست بولوار زندگی میکند. نورما در حالی که هنوز آرزوی بازگشت به صحنه را دارد، تصادفاً با نویسندهٔ جوان اما موفقی آشنا میشود و کم کم به او علاقهمند میگردد. چندی طول نمیکشد که این رابطه با قتل و جنون پایان میپذیرد...
"گئرد وایسلر"، بازجوی ارشد اشتازی، پلیس امنیت جمهوری دمکراتیک آلمان و یکی از باورمندان به حکومت سوسیالیستی آلمان شرقی است. وی مأمور زیر نظر گرفتن زندگی "گئورگ دریمن" یک کارگردان تئاتر میشود که مقامات ارشد نیروی امنیتی، به توصیه وزیر فرهنگ و هنر آلمان شرقی، در پی یافتن بهانهای ...
صدها سال است که انسان ها کره ی زمین را به دلیل آلودگی ترک کرده اند و روباتی به نام «والی» هم چنان به کار زباله جمع کردن مشغول است. تا این که از طرف انسان ها روباتی به نام «ایو» به کره ی زمین فرستاده می شود تا امکان بازگشت تمدن بشری به زمین را بررسی کند. خیلی زود «ایو» به نتیجه ی مورد نظر دست پیدا می ...
در سال 1936، ایندیانا جونز، باستانشناس و ماجراجو، توسط دولت ایالات متحده استخدام میشود تا قبل از اینکه نازیها قدرت فوقالعاده آن را به دست آورند، صندوق عهد را بیابد.
"لئونارد" مردی که حافظه کوتاه مدتش را از دست داده و دیگر قادر نیست چیز جدیدی را به خاطراتش اضافه کند. او بوسیلهی یادداشتها و خالکوبی کردن بدنش، به دنبال مردی است که فکر می کند همسرش را به قتل رسانده. در واقع این هدف آخرین چیزی است که او به یاد می آورد.
یک عکاس خبری (جیمز استوارت) که با پای شکسته مجبور است روی یک صندلی چرخدار باقی بماند از روی بیکاری به تماشای حرکات همسایههای آن طرف حیاط آپرتمانی که در «گیتیچویلج» دارد مشغول میشود...
داستانی حماسی در مورد یک غریبه ی مرموز با ساز دهنی است که به جمع نیروهایی که برای حمایت از یک بیوه ی زیبای بدنام که جانش توسط یک قاتل بی رحم که در راه آهن کار می کند به خطر افتاده است، می پیوندد.
"چارلى" ولگرد کوچولو، "جان" میلیونرى را که از مَستی سر از پا نمیشناسد نجات میدهد. مرد میلیونر هم سخت به او محبت میکند، اما پس از هوشیارى، "چارلى" را نمیشناسد و از خود میراند. این ماجرا تکرار میشود و "چارلى" در این بین به دختر گل فروش نابینایى دل میبندد...
"سالواتوره توتو" کودکی عاشق فیلم و سینماست. تنها تفریح او رفتن به سینما و بازی با نگاتیوهاست. این موضوع باعث شکل گیری رابطهای عمیق بین او و آپاراتچی تنهای سینما پارادیزو، "آلفردو" میشود. "توتو" در یک شرط بندی بر سر آموختن فنون پخش فیلم و کار با دستگاه آپارات برنده می ...
زمان جنگهای ویتنام است. به کاپیتان "ویلارد" دستور داده می شود که به جنگلی در کامبودیا رفته و سرهنگ کورتز خائن را که درون جنگل برای خودش ارتشی تشکیل داده را پیدا کرده و بکشد. زمانیکه او در جنگل فرود می آید کم کم توسط نیروهای مرموزی در جنگل گرفتار شده تا حدی که دچار جنون می شود...