کینگ مووی

این فیلم که در دوران ورود یورو به اسپانیا در سال 2002 میلادی اتفاق می‌افتد، داستان *ایوان*، یک پیشخدمت ساده است. او با بهره‌گیری هوشمندانه از یک فرصت غیرمنتظره، وارد یک طرح پولشویی می‌شود که مسیر زندگی‌اش را به‌طور کامل تغییر می‌دهد. ایوان که پیش‌تر زندگی آرام و معمولی داشت، حالا با چالش‌ها و خطرات جدیدی روبروست که او را به دنیای زیرزمینی و پیچیده‌تری می‌کشاند.

یک بازیگر اسپانیایی حین فیلمبرداری به طرز مرموزی ناپدید می‌شود. با اینکه جسد او هیچ‌گاه پیدا نمی‌شود، پلیس نتیجه‌گیری می‌کند که او احتمالاً در لبه یک صخره دچار حادثه شده است و...

پسر جهنمی، به عنوان محقق مسائل ماوراء طبیعی، درگیر نبردی میان دنیای انسان‌ها و موجودات اهریمنی می‌شود. او باید با یک جادوگر باستانی انتقام‌جو مقابله کند و از نابودی دنیا جلوگیری نماید.

هنگامی که یک رهبر مرموز، کنترل زندان بزرگ و مخوف پلتفرم را به دست می‌گیرد، این زندان که محل نگهداری مجرمان متنوعی است، تحت حکومتی بی‌رحمانه و ترسناک اداره می‌شود. یک ساکن جدید به نام گورنگ، با ورود به این محیط غیرانسانی و سیستم تغذیه وحشیانه‌اش، درگیر مبارزه‌ای دشوار و پرمخاطره برای بقا و مقابله با این روش ظالمانه می‌شود. او با چالش‌های جسمی و روانی بسیاری روبروست، اما به تدریج پی می‌برد که نبرد او فراتر از مبارزه با زندانیان است و باید با خود سیستم پلتفرم و نمادین شدن رهبر مرموز آن مبارزه کند.

در فیلم «مرد سگی»، لاندری جونز نقش داگلاس را بازی می‌کند، مردی که در کودکی قربانی بدرفتاری‌های پدرش بوده است. پدرش او را جلوی سگ‌ها می‌اندازد، اما به‌جای حمله به داگلاس، سگ‌ها از او محافظت می‌کنند. این تجربه تأثیر عمیقی بر داگلاس می‌گذارد و او در بزرگسالی برای التیام زخم‌های دوران کودکی و یافتن آرامش، مسیری متفاوت را انتخاب می‌کند. فیلم به بررسی پیچیدگی‌های روانی شخصیت داگلاس و رابطه‌اش با حیوانات و گذشته‌اش می‌پردازد.

فیلم "بیست و هشت روز بعد" داستان شیوع یک ویروس مرگبار را روایت می‌کند که باعث می‌شود افراد آلوده به موجوداتی وحشی و بسیار خطرناک تبدیل شوند. بیست و هشت روز پس از انتشار ویروس، گروهی از بازماندگان تلاش می‌کنند تا از دست این موجودات ترسناک جان سالم به در ببرند و به پناهگاهی امن برسند. آن‌ها در مسیری پرخطر و مملو از تنش، برای زنده ماندن و یافتن راهی برای مقابله با این تهدید ناشناخته تلاش می‌کنند. این فیلم ترسناک و دلهره‌آور به بررسی وحشت و بقا در یک دنیای پساآخرالزمانی می‌پردازد.

فیلم درباره پدری به نام هاچ است که به‌ظاهر فردی آرام و معمولی است و در حومه شهر زندگی می‌کند. اما در درونش خشمی سرکوب‌شده و عمیق وجود دارد. وقتی یک شب دو دزد به خانه او حمله می‌کنند، خشم فروخورده‌اش ناگهان فوران می‌کند. این حادثه باعث می‌شود او به یک مسیر بی‌رحمانه و خونین قدم بگذارد که در نهایت وی را به چالش‌های بزرگی از گذشته‌اش و مواجهه با خطرات غیرمنتظره‌ای سوق می‌دهد.

در یک زندان عمودی عجیب به نام "پلتفرم"، هر طبقه شامل یک سلول است که دو زندانی در آن نگهداری می‌شوند. تنها راه زنده ماندن آنها از طریق یک دریچه است که روزانه فقط برای دو دقیقه باز می‌شود و مقداری غذا به پایین منتقل می‌شود. این غذا از طبقات بالاتر شروع می‌شود و به تدریج به طبقات پایین‌تر می‌رسد، اما هرچه زندانیان بیشتر بخورند، برای دیگران چیزی باقی نمی‌ماند. این سیستم بی‌رحمانه زندانیان را به مبارزه و رقابت با یکدیگر وامی‌دارد، و آنها را درگیر کابوسی بی‌پایان و وحشتناک می‌کند.

سربازی به نام گریس با قابلیت‌های فیزیکی تکامل‌یافته، توسط نیروهای مقاومت، به زمان گذشته فرستاده می‌شود تا از زنی جوان در برابر یک ربات آدم‌کش محافظت کند. در ادامه سارا کانر و ربات نابودگر تی-800 نیز به گریس ملحق می‌شوند و....

باربی و کن برای رفتن به تعطیلات هاوایی همراه با بانی در کیف مدرسه او قایم می‌شوند، غافل از اینکه بانی قرار نیست برای مسافرت کیف مدرسه‌اش را همراه خود ببرد...

این مرتبه نیز این چهار نفر باید بتوانند در دنیای تغییریافتهٔ زامبی‌ها زنده بمانند. پس از گذشت چند سال، جمعیت زامبی‌ها کمتر شده است و همین موضوع باعث بی‌حوصلگی شخصیت‌های اصلی داستان می‌شود و به دنبال یک نقشهٔ نجات اساسی هستند. بار دیگر سفر جاده‌ای شخصیت‌ها را شاهد خواهیم بود و البته شخصیت‌ها با نژاد جدیدی از زامبی‌ها مواجه می‌شوند که از آن‌ها به‌ عنوان سوپرزامبی نام برده می‌شود که بسیار بزرگ‌تر، قوی‌تر و البته جهنده‌تر از زامبی‌های معمولی قسمت ابتدایی هستند ...