کینگ مووی

پاوی، مردی مجرد و سرایدار یک آپارتمان مسکونی در کرالا، زندگی یکنواخت و ساده‌ای دارد. اما همه‌چیز زمانی تغییر می‌کند که او وارد یک رابطه عاشقانه می‌شود که به زندگی روزمره‌اش رنگ و طراوت می‌بخشد. این رابطه جدید، که ابتدا به نظر می‌رسد فقط یک لحظه خوشبختی باشد، به تدریج او را درگیر مسائل پیچیده‌ای می‌کند که از مرزهای عشق فراتر می‌رود. حالا او باید با چالش‌های جدیدی در زندگی‌اش روبرو شود که نه تنها احساساتش بلکه مسیر آینده‌اش را تحت تأثیر قرار می‌دهند.

مهاجمان نقابدار به طور ناگهانی وارد یک غذاخوری کوچک کنار جاده می‌شوند، جایی که یک پیشخدمت جوان به تنهایی در شیفت شب مشغول به کار است. او که خود را درون رستوران محبوس و بی‌پناه می‌یابد، باید برای نجات جانش و فرار از این وضعیت مرگبار تلاش کند. پیشخدمت جوان با استفاده از هوش و شهامت خود، در مواجهه با این مهاجمان خطرناک دست به اقداماتی می‌زند که به زودی این بازی مرگ و زندگی را به مرحله‌ای غیرقابل‌پیش‌بینی و پرتنش می‌کشاند.

در فیلم «همه را بکش 2»، فیلیپ (با بازی ژان کلود ون دام) و سوزان (با بازی ماریا ریسر)، که اکنون به عنوان مأموران سیا فعالیت می‌کنند، به اروپا فرستاده می‌شوند تا یک مأموریت جدید و مرگبار را انجام دهند. این مأموریت شامل تعقیب یک شبکه پیچیده از جنایتکاران و تروریست‌ها است. در حالی که آن‌ها به عمق توطئه‌ای بین‌المللی کشیده می‌شوند، با خطراتی بزرگ‌تر و دشمنانی سرسخت‌تر از همیشه روبرو می‌شوند. اکنون فیلیپ و سوزان باید از تمام مهارت‌های رزمی و هوشی خود برای نجات جانشان و انجام مأموریت استفاده کنند.

در فیلم «مرد سگی»، لاندری جونز نقش داگلاس را بازی می‌کند، مردی که در کودکی قربانی بدرفتاری‌های پدرش بوده است. پدرش او را جلوی سگ‌ها می‌اندازد، اما به‌جای حمله به داگلاس، سگ‌ها از او محافظت می‌کنند. این تجربه تأثیر عمیقی بر داگلاس می‌گذارد و او در بزرگسالی برای التیام زخم‌های دوران کودکی و یافتن آرامش، مسیری متفاوت را انتخاب می‌کند. فیلم به بررسی پیچیدگی‌های روانی شخصیت داگلاس و رابطه‌اش با حیوانات و گذشته‌اش می‌پردازد.

در اواخر دهه 1980، سوبرامانیام، یک دستیار آزمایشگاه با استعداد، پس از از دست دادن شغلش و مواجهه با مشکلات مالی شدید، ناچار می‌شود وارد دنیای زیرزمینی تجارت غیرقانونی اسلحه شود. او که به تدریج در این مسیر تاریک فرو می‌رود، در نهایت به یکی از بدنام‌ترین اربابان اسلحه در جنوب هند تبدیل می‌شود. زندگی سوبرامانیام با جنایت و قدرت گره می‌خورد و او در چالش‌های خطرناک این تجارت غیرقانونی غرق می‌شود.

در سال 1992 و در بحبوحه شورش‌های آشفته لس آنجلس پس از دادگاه معروف رادنی کینگ، مرسر که به شدت تلاش می‌کند رابطه‌اش با پسرش را بازسازی کند، درگیر نقشه‌ای خطرناک می‌شود. او و پسرش تصمیم می‌گیرند تا مبدل‌های کاتالیزوری حاوی پلاتین با ارزش را از کارخانه‌ای که مرسر در آن کار می‌کند، سرقت کنند. در حالی که خشونت و هرج‌ومرج شهر را فراگرفته است، آنها باید با خطرات پیرامون خود مقابله کنند و از قانون و جنایتکاران فرار کنند.

در آستانه انتخابات شهرداری در یک شهر کوچک، وقوع چندین قتل مرموز توسط یک قاتل نقابدار، شهر را در وحشت فرو می‌برد. با افزایش ترس و اضطراب در میان مردم، گروهی از ساکنان شهر تصمیم می‌گیرند خودشان وارد عمل شوند و حقیقت پشت این قتل‌ها را کشف کنند. آنها با بررسی سرنخ‌ها و مواجهه با خطرات پیش رو، تلاش می‌کنند تا قاتل را قبل از وقوع جنایت‌های بیشتر شناسایی و متوقف کنند.

فیلم درباره یک کنفرانس تیم‌سازی است که با هدف تقویت روحیه کارمندان برگزار می‌شود. اما زمانی که شایعاتی درباره فساد بین کارکنان به سرعت پخش می‌شود، فضای کنفرانس به سرعت متشنج می‌شود. هم‌زمان، یک قاتل ناشناس شروع به کشتن افراد حاضر در کنفرانس می‌کند و تنش و ترس در میان افراد بالا می‌گیرد. حالا آن‌ها باید بفهمند که قاتل کیست، پیش از اینکه همگی قربانی شوند.

فیلم "بیست و هشت روز بعد" داستان شیوع یک ویروس مرگبار را روایت می‌کند که باعث می‌شود افراد آلوده به موجوداتی وحشی و بسیار خطرناک تبدیل شوند. بیست و هشت روز پس از انتشار ویروس، گروهی از بازماندگان تلاش می‌کنند تا از دست این موجودات ترسناک جان سالم به در ببرند و به پناهگاهی امن برسند. آن‌ها در مسیری پرخطر و مملو از تنش، برای زنده ماندن و یافتن راهی برای مقابله با این تهدید ناشناخته تلاش می‌کنند. این فیلم ترسناک و دلهره‌آور به بررسی وحشت و بقا در یک دنیای پساآخرالزمانی می‌پردازد.

فیلم "زشت‌ها"، اقتباسی از رمانی به همین نام نوشته اسکات وسترفلد، در دنیایی آینده‌نگرانه جریان دارد که در آن تمامی جوانان در سن 16 سالگی تحت یک جراحی زیبایی اجباری قرار می‌گیرند تا به "زیبا" تبدیل شوند. این جراحی تنها ظاهر آنها را مطابق با استانداردهای زیبایی اجتماعی تغییر نمی‌دهد، بلکه به نوعی شخصیت و نگرش آنها را نیز دگرگون می‌کند. قهرمان داستان، نوجوانی به نام "تالی"، با نزدیک شدن به زمان جراحی‌اش، به تدریج در مورد سیستم جامعه و پیامدهای واقعی این تغییر شک می‌کند.

داستان درباره افسری است که وظیفه نظارت بر زندانیان آزادشده با پابند الکترونیک را بر عهده دارد. او برای مقابله با جرائم، با یک مبارز حرفه‌ای و کمربند مشکی درجه 9 در تکواندو، جودو و کندو همکاری می‌کند. این دو در تلاش‌اند تا با استفاده از مهارت‌های خود، مجرمان را متوقف کرده و عدالت را برقرار کنند.

این برنامه عشق بی‌قید و شرط، احترام متقابل و میهن‌پرستی را نسبت به کشور عزیزمان به زیبایی به تصویر می‌کشد. داستانی که نشان می‌دهد عشق واقعی هیچ‌گونه مرزی برای جنسیت، نژاد یا مذهب نمی‌شناسد و تنها بر پایه احترام و انسانیت استوار است. این پیام عمیق تلاش دارد که اهمیت وحدت و همبستگی را در کنار تفاوت‌های فردی، در جهت خدمت به جامعه و کشور برجسته کند.